اینجا خونه عشق
یه خانوم بیمار که بی نهایت لوسه....مامانش رفته زیارت امام رضا و حالا بیشتر احساس تنهایی میکنه.......
یه پرستار مهربون که همه جوره مواظب این دختره و یه لحظه هم تنهاش نمیزاره....
یه آقاییه بی نهایت عاشق که ۳ نصفه شب به خاطر خانومی از خونه میزنه بیرون میره داروخونه......تا صبح کنار همسرش بیدار میمونه و با آغوش مهربون و نوازش دستاش سعی میکنه تسکینی واسه دردای اون باشه....
مردی که همه کار میکنه تا بتونه دردای خانومشا کم کنه و بدو بدو تو بیمارستان از این طرف به اون طرف میره... خودش نگران و هراسونه ولی سعی میکنه با شوخی و خنده همسرشو بخندونه تا چشماشو گریون نبینه.....این یه همسره عاشقه...کسی که تو این دو روز بیماری بیشتر از همیشه عشقشو بهم ثابت کرد....کسی که وقتی از درد اشک میریختم میرفت بیرون تا من اشکاشا نبینم و وقتی برمیگشت از چشای قرمزش میفهمیدم دل مهربونش طاقت نداره منا این طوری ببینه....
کسی که وقتی مجبور شد منا تنها بزاره هر ۱۰ دقیقه یک بار زنگ میزد و کلافه بود که منا تنها گذاشته......
کسی که امروزم کنارم مونده و نرفته سر کار نشسته رو مبل و میگه بدو بیا رو پاهام بشین که دلم واست یه ذره شده..... تمام کارهای خونه را انجام میده و اجازه نمیده من کاری بکنم...
بهش میگم محسن دکتر گفت اگه کیستی باشه که فکر میکنم باید زود جراحی کنم....حالا من چکار کنم مامان نیست عمه نیست مادر بزرگ نیست....میزنم زیر گریه و میگم من با این تنهایی چکار کنم.....بغلم میکنه منا غرق بوسه میکنه و میگه پس من چی!٬خودم هستم یه لحظه هم تنهات نمیزارم....همه جوره مواظبتم عشقم....
با مسکن و داروهایی که دیشب دکتر بهم داد درد دلم آروم تر شده اما فردا دوباره باید برم سنوگرافی....درد امونمو بریده.
آغوش مهربونت....گرمیه تنت اونقدر آرومم میکنه که دردم نمیتونه این آرامشو ازم بگیره....عاشقتم به خدا!!
دعامون کنید........
عزیزم کامنت من کو؟نمیخوای بهم رمزبدی؟؟لطفا
سلام
وای شما تازه عروس هسییییییییییییییییییییید
ایشالا که مبارک باشه
با تاخییییییییییییییییییییییییییییییییر
باقی مطالب که رمز داره
اما ایشالا که زودی برطرف بشه
عاشقانه های خونه عشقتون نوووووش ـ جونتون عزیزم از اون زوج ـ عاشق این زندگی بعید نیست لایقشین :****
عزیزم آدم پرستاره اینجوری داره دلش نمیخواد اصلا" خوب شه نه :دی ؟
راجع به پست بالا که قبلتر با گوشی خوندم باید بهت بگم که عزیزم این حسیه که هم ما خانوما داریم هم آقایون دارن به نوعی دیگه همه از عشق زیادیه و باید بدونی که خیلی هم مخربه خیلی زیاد میتونه اندازه یه کبریت کوچولو یه انبار بزرگ رو اتیش بزنه حواست باشه
خود من یه مدت به خواهرزاده ی دو ساله ی شهریار حسودیم میشد خیلی زیاد ! چون بغلش میکرد میچلونتش عکس میگرفت فرت فرت دوتایی باهم کلن دنیایی داشتن با اونکه خودم نینی رو دوست داشتم اما از عشقش به داییش لجم میومد و حسویدم میشد :|:|:|:|:|:|:|:| اما دیدم هم دارم خودم رو اذیت میکنم هم اون رو از وقتیم که شهریار کارش زیاد شد حسم آرومتر شد
تنها نسخه ای که میتونم برای بانوئیی چون شما بپیچم رفتنت به سر کاره به خدا انقدر تاثیر گذاره چون وقتی برای فکر و خیاله بد نمی مونه تازه از لحظه ها و ثانیه هات بهتر و بیشتر استفاده میکنی تازه شاید این حس در آقات هم به وجحود بیاد و وقتی دو طرفه بشه اونوقت باعث عشق بیشتر میشه اما نه وقتی که یه طرفه باشه عزیــــــــــــــــــــــــــــــزم
خوش به حالت واقعا