سلام دوستای عزیزم
چند روزه میخوام شروع کنم به نوشتن ولی....راستش دلم قالب خودما میخواد که فعلا نمیتونم بزارمش!حال و حوصله هم نداشتم!بازم مشکلات همیشگی من و همسری!یعنی جا و مکان زندگی و ...محسنی یک هفته است میره سر کاره!البته این شغلا مامانش واسش پیدا کرد!!این کارا کرد که ما مجبور بشیم تو همون شهر زندگی کنیم!من و محسنی هیچ مشکلی با هم نداریم اگه خانواده ها خودخواهی را کنار بزارن و بیشتر درکمون کنن!!البته من هر دو خانواده را مقصر میدونم!نمیدونم باید چکار کنم.....من و محسن هر دو دوست داریم تو شهر ما زندگی کنیم و هر دو مخالف اینیم که تو یه ساختمان با خانوادش زندگی کنیم....خوب این جوری هر چی هم هر دو طرف خوب باشن بلاخره یه مشکلاتی پیش میاد دیگه!!ولی مامان محسن خیلی داره خودخواهانه رفتار میکنه....ازشون دلگیرم!!البته مقصر اصلی خودمم که اون موقع عقلم نمیرسید و این قضیه را قبول کردم!آه که چه دوراهیه بزرگی!
بیخیال مهم همسری _ گلمه که همه جوره باهامه....البته تا اینجاست حرف نداره !نمیدونم چرا میره خونشون رفتارش عوض میشه!!چی بگم والا!
همسری تا بعد از ظهر سر _ کاره و من امروز تو خونه تنهام!چون کلی کار دارم!واسه شام میخوام لازانیا و میگو درست کنم!چون همسری عاشق این دو غذاست!دیگه....همین!خبرا را بهتون دادم دیگه!
راستی بچه ها میدونستین چرا وبلاگما فیلتر کردن!!یادتون آخر اسم وبلاگ من manotoبود!!!هر چی وبلاگ با این اسم بوده فیلتر کردن!چون اسم یکی از کانال های م ا ه و ارس ت!!!خیلی عجیبه!روز به روز آدم از همه چی م ت ن ف ر ت ر میشه!
اما قصد اصلیم از گذاشتن این پست:
دوستای گلم دوست دارم همتون در این بحث شرکت کنید........
هدف های بزرگی از این کار دارم
به نظر شماها زنان و دختران ـ ما در جامعه امروز چه مشکلاتی دارند؟؟
چرا بعضی از دختران جوان با ورود به دنیای دانشجویی و رهایی از خوانواده ها(منظورم تحصیل در شهرهای دیگر است) دچار تغییرات منفی میشوند؟
چرا دختران جوان با ساده اندیشی گاه باعث تباهی خود میشوند؟
چرا بعضی از انها محبت و عشق را در بیرون از خانه جست و جو میکنند؟
و هزارن چرای دیگر که میخوام شماها بهم بگین!!
این مشکلات چرا و چگونه به وجود می آیند و .....................باید چه کرد؟؟؟
خیلی ممنون میشم اگر تو این بحث شرکت کنید و به تحقیقات من کمک کنید!
چرانمیتونم کامنت بزارم
سلام عزیزم-خوبی گلم؟
عزیزم هیچ وقت نزارین خونواده هاتو زندگیتون دخالت کنن که اگه دخالتای دوطرف نباشه زن وشوهرتوهرشرایطی میتوونن باهمدیگه کناربیان به نظرمن همیشه دل سوزی های دیگران کاردست ادم میده..
باران اصلاراضی نشوکه توساختمان مادرشوهری زندگی کنیین هرچقدرخوب هم باشن بازم مادرشوهره دیگه!خواهرم3سال تواپارتمان مادرشوهرش ایناتویه واحدجداگانه زندگی میکردند1سال میشه که جای دیگه رفتن میگه الان میفهمم که زندگی چیه بااینکه هنوز خوب بودند-احترامی که بینشونه هم ازبین میره...ولی خداروشکرمهم محسنه که اونم هواتو داره پس نگران هیچی نباش
درموردسوالاهم بعداینکه فکرکردم ج میدم
سلام قربوت برم
نه مریم دارم تمام تلاشمو میکنم با این قضیه مقابله کنم.
فکر کن بخوام تو واحدی زندگی کنم که واحد بغلی جاریمه پایین هم مادرشوهر!!!
همه میگن قبول نکن.......واسم دعا کن!!
تنها راه اینه که کاری با درآمد بالا واسه همسری اینجا پیدا کنیم تا بهونه داشته باشیم.
جواب سوالا را حتما بده
آجی خود بلاگفا اینو واست میل زده ؟ مگه میشه آخه
به نظر من هردو خانواده باید بزارن راحت خودتون تصمیم بگیرید و هرجوری خودتون راحت هستید رفتار کنید ..
کار تو شرکت عموت چی شد ؟
به نظر من حالا که هردو خانواده اینجوری هستن اصلاً برید تهران زندگی کنید اینجوری بهتره .. دوری و دوستی
نه آجی یه جورایی فهمیدم !!یکی از بچه ها کمکم کرد.....
من که از خدامه برم یه جای دور که هیچ کس نباشه!!!
این کارا مامیش پیدا کرد دیگه!میگه این بهتره
درسته دوستان میگن نباید بری توی یه محیط با خانواده ش زندگی کنی ولی خود تو بهتر میدونی شرایط زندگیت چه جوریه !!!
ایا محسن واقعا میتونه از پس خرج و مخارج مسکن هم بر بیاد ...
در مورد رفتار محسن هم میتونم بگم به خاطر فشار های روحی مثه کار و ایناست ...
شک نکن...
ببین منم خودم دوست ندارم که خانواده ش تو زندگی مون دخالت کنن اما یه سری چیزا هست که تو همون اول پذیرفتی پس سعی کن کاری که به صلاح خودتو و محسن و زندگی اینده تونه انجام بدی ...
ایشالله شاید شرایطتونم عالی شه و بتونین مستقل باشین ...
میگم باران مگه تو شهر شما کار پیدا شد محسن قبول نکرد و رفت سر اون کار ؟؟؟
سلام عزیزم
خوش اومدی....
حرفای تو هم درسته!ولی من خودمو خوب میشناسم اگه برم اونجا خیلی تغییراتا باید انجام بدم....کلا شرایط زندگیم فرق میکنه!من به مشکل برمیخورم!!!میدونم!!!
نه پیدا نشد!!ولی مامیش میگه در هر صورت باید پیش خودم باشین
چطووووووووووووری عزیییییییزم؟
اپ کردمااااااااا
نه آجی .. به من و تو کاری نداشتن از این کارهای بی پایه و اساس انجام نمیدن ..
واسه همون گزارش و تهدیدی هستش که بهت گفتم
وبلاگت رفع فیلتر نشد؟
ولی خداییش حیف شد
سلام گلم
من روانشناسم همرو ج میدم
اول اینکه:تو ایران خیلی از دخترا آزادیشون کمه و این یه مشکله.
دوم:دخترایی که اینجورن تو خونواده محدود بودنو الان احساس آزادی میکنن و میخوان به قول خودشون زندگی کنن.(ریشه تو خونوادشون داره)
سوم:خوب سادگی که دیه دلیلی نداره زود اعتمادی خوب نیس
چهارم:خیلی خونواده ها تو خونه محبت ندارن دورند و سردن.ژدر مادر همش سرکار و...کلا به بچه محبت ندارن و اونا بیرون دنبالشن.
راه حلش هم صمیمیت خونواده هاستو دور نشدن.
اینکه دخترارو تو خونه زندانی نکنند دوست باشند تا بتونن راحت حرفشونو بزنند بهتره تا صدتا پنهون کاری
ایشالا مشکلاتتون حل شه.
باران جونم هنوز یچی درمورد سوالات به مغزم نرسیده میدونما ولی نمیتونم به زبون بیارم
راستی دلم برات خیلی تنگیده
سلام باران جان
ان شالله که مشکلتون حل بشه
می هممت و کاملا درکت می کنم
هرچیم خانواده شوهر خوب باشند اما در کنار انها زندگی کردن کم کم مشکلات به وجود میاره
باهات قهرررررررررررررررررررررررم
اینکه بری ساختمون مادر شوهری کار درستی نیست اینو دیگه همه میدونن
یادمه توی یکی از سخنرانیهای دکتر انوشه شنیدم که میگفتن حتی الامکان یه شهر یه خیابون یا حتی یه کوچه از مادر شوهرینا دور باشین تا مشکلات احتمالی بوجود نیاد مخصوصا این نوعه زندگی روی تربیت فرزندا خیلی تاثیر داره
ایشا... محسن یه کار بهتر توی شهر شما پیدا میکنه و اونجا زندگی میکنین
:*
سعی کن فقط همسری رو تو فشار نذاری!
میدونم که خودت خوب اینو میدونی ولی واسه گوشزد گفتم!
درسته!چشم
سلام باران جان
خوبی خانومی
تو پست بالایی که نمیشد نظر گذاشت چون رمز لازم داشت
حتما روز زن هدیه خوبی گرفتی
اگه هدیه گرفتی مبارکت باشه
سلام باران جان خوبی؟ادرست رو از یکی از دوستان گرفتم داخل پست بالا نتونستم کامنت بذارم واسه اینکه رمزدار بود.
خیلی ناراحت شدم که وبلاگت رو فیلتر کردند انشالله که همیشه موفق باشی.
اول بذار کامنتمو بذارم تا بعد خانوم بی معرفت!!!!!!پیش من دیگه نمیای باران؟؟؟دلم برات تنگ شده خیلی زیاد!!!!
خوندمش میام جواب میدم دوباره...دوستت دارم باران....
سلام باران جون

گفتم چی شد یهو وبتو فیلتر کردن
شانسی پیدات کردم
منم رمز میدی؟
باران جون رمززززززززز میخوام:(
سلام عزیزم
من شرمندم که کم میام ببخشید
باران جان رمز میدی؟
من خواننده خاموشت هستم شاید باورت نشه ولی سه روز گشتم تا اینجا دیدمت
اگه دوس داشتی لطف کن رمز بده
چی شده چرا اون وبلاگ اینجوری شده ؟؟ بهرحال خوبه که بازهم می نویسی...من همیشه میخونمت باران جان فقط نمیدونم چی بنویسم برات گاهی..
بارانی رمز نمیدی ؟
البته اقاییم رمز وبم رو عوض کررده نرم وبم بخاطر درسم
اگه دوس داری رمز رو بزار اومدم میخونم
یعنی عاشق اهنگتماااااا
سلام بالاخره پیدات کردم از وب
{زندگانی}
متاسفم از اتفاقی که واسه وبت افتاد
امیدوارم اینجا باز لحظه های قشنگ زندگیتو ثبت کنی
واسه خوندن خاطراتت میشه رمز داشتهب اشم؟
سلام بارن جون خیلی خوشحالم که بالاخره از وب یکی از بچه ها پیدات کردم.آخی بمیرم عزیزم واست حس و حالتو درک میکنم
من رمزتو ندارم عزیزم.اعصاب خودتو واسه چیزای بیخود خورد نکن گلم
سلام باران عزیز
من چند بار براتون کامنت گذاشتم ولی تصور نمیکنم از وبلاگ من خوشتون اومده باشه.
به هر حال من از سبک نوشتن شما لذت میبرم و امیدوارم به منم رمز بدی.
سلام عزیزم
نه به خدا اصلا این طور نیست...نمیدونم چرا کوتاهی کردم!در اولین فرصت میام وبت!
سلام
باران جان داشتم پستاتو میخوندم.این پستت خیلی خیلی خیلی برام جالب و دوست داشتنیو لذت بخش بود.
منشاء تمام این مشکلات نداشتن ۱ خانواده خوبه٬نداشتن خانواده ای که بتونن بهترین دوست برای فرزندانشون باشن٬بخصوص دخترا که بیشتر از یه پسر به این رابطه نیاز دارن.منظورم یه رابطه دوستانه با پدر و مادرشون هست.
همیشه تلاشمو میکنم تا بهترین دوست برای فرزندانم باشم تا...